الوین ( elvin )الوین ( elvin )، تا این لحظه: 10 سال و 10 ماه و 28 روز سن داره

دل نوشته هایی برای پسر عزیزمان الوین

بدون عنوان

سلام عزیز دل مامانی این چند وقت سرم شلوغ بود نمیتونستم بیام و مطالب بنویسم آخه هفته پیش درد شدیدی داشتم و اورژانسی با بابایی نصف شب رفیتم بیمارستان اما خدا رو شکر همه چیز خوب و بهم سرم بستن و بعد 3 ساعت اومدیم خونه . این هفته هم چند روزی خونه ننه بودم اونجا داشتن لحاف و تشکت رو آماده میکردن وای خیلی ناز شده بود همش دلم میخواد تو رو رو همون تشک ببینم . دکتر هم رفتم اونجا هم قلب نازت خیلی خوب و دقیق میزد دکی برام آزمایش پروتین نوشت همه چیز نرمال بود . آروین جون مامانی این روزا تکونات واقعا بهم آرامش میده میخوام خوب اونجا بمونی و و تپل و مپل شی .همه فکر و خیالم تویی همه جا به تو فکر میکنم. به روزی که بیای تو بغلم و نازت کنم بوست...
24 ارديبهشت 1392

مرخصی یه هفته ای

سلام عزيز دل ماماني  امروز با بابايي اومديم خونه ننه،يه هفته از مدرسه مرخصي گرفتم و قراره چند روزي اينجا بمونم البته بدون بابايي. عصر رفتم خونه خاله ات ،دختر خاله هات خيلي خوشحال بودن همش دوست داشتن تو تكون بخوري و اونا نگاه كنند مخصوصا آيناز خيلي دلش ميخواد تا تو دنيا بياي و باهات بازي كنه،همه مشتاقا ميخوان ببينن تو جه شكلي هستي،اما ماماني دلش روشنه و ميدونه كه خيلي ناز و تپلی و مثل بابات شيرين و دلچسبي.  دوستت دارم واي الانم داري تكون ميخوري و ول ميخوري .ماماني عاشق اين تكوناته با اين ضربه هات بهم صبر ميدي تا بيشتر اونجا بموني تپل مپل شي. می بوسمت آروین جون عزیزم ...
9 ارديبهشت 1392

کلاس شیردهی

سلام آروین جان مامانی امروز صبح قبل رفتن به بهداشت رفتم امتحان دوره آموزشی .خدا رو شکر نمره قبولی رو گرفتم بعد با بابایی رفتم بهداشت. خانمه فشار و وزنمو هم اندازه گرفت و گفت همه چیز خوبه مامانی رفته رفته چاقتر میشه وزنم 9/69 بود نسبت به25 روز پیش که 68 بودم . ضربان قلبت هم خوب و منظم میزد همین که داشتم ضربان قلبتو میشنیدم اون تو داشتی ورجه ورجه میکردی خانمه هم کلی خندید. بعد برام فیلم شیردهی رو گذاشت نیم ساعت طول کشید تا تموم بشه تو همین نیم ساعت همش تکون میخوردی و ضربه میزدی فیلم جالبی بود با اسم آنا سوتی خیلی رومانتیک و دوست داشتنی . مامانی فدات شه خیلی دوستت دارم خیلی مشتاقم تا ببینم چه شکلی هستی .می بوسمتتتتتتتتت...
5 ارديبهشت 1392

خبر خوش

سلام عزیز مامانی دیروز یه روز خوب برای همه بود. زن عمو شیوات بعد مدتها جواب آزمایشش مثبت شد و بارداره. من و بابایی هم با شیرینی رفته بودیم خونشون همه دور هم جمع بودیم. یه فسقلی دیگه تو راهه و یه هم بازی برای آروین عزیزم. تا اون دنیا بیاد تو هفت ماهت میشه. بیشتر از همه آی سان خوشحال بود و به همه میگفت خدا بهمون یه آیهان داده . همه خدا رو شکر میکردن و خوشحال و خندان بودن. ...
5 ارديبهشت 1392

خرید سیسمونی

سلام عزيز دلم امروز 5 فروردين 92 با خاله رباب و دختر خاله الميرا رفته بوديم برات لباس بخريم، واي جه لباساي كوجولويي همش ميخواستم بوسشون كنم، جند تا سرويس نخي و با سر همي و جوراب و وسايل حمام و حوله و از اين چيزا خريديم،آورديم خونه ننه ،بابايي همشونو ديد اما پيش اينا واكنشي نشون نداد،يه سري وسايل هم قراره بعدا بخرم ،همين كه برم خونه دوباره بازشون ميكنم و نازشون ميكنم ماماني فدات بشه همش ميخوام اين لباسارو تنت ببينم دوستت دارم عزیز دل  ماماني ضمنا با بابایی تصمیم گرفتیم اسمتو آروین بذاریم البته نه با قاطعیت اما تا نظرمون عوض نشده از این به بعد آروین عزیز دل مامانی صدات میکنم. ،راستي تكونات رفته رفته زياد شده دختر خاله الي هم از...
4 ارديبهشت 1392

لباس آروین کوچولو

سلام عزیز دل مامانی چند تا عکس از اولین لباسای نازت که قراره تنت کنی رو برات میذارم تا بعدا خودت هم ببینی.               انشاا.. بعدا هم بقیه وسایلتو میذارم. به امید روزی که خرداد ماه این لباسا رو تنت ببینم . مامانی فدات شه . بوسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسسس ...
3 ارديبهشت 1392

سونوگرافی در هفته 32

در هفته 32 سونو دادم که به شرح ذیل میباشد: حاملگي با يك جنين زنده و متحرك و با ضربات قلبي منظم نمايان است. FHR= 147BMP قرار فعلا طولي و سر در وضعيت سفالیک است.رشد سونوگرافيك با معيارهاي FL=63, Hc= 289 , BPD= 76 و AC= 274 در حدود 5/31– 32 W ميباشد.جفت خلفي و متمایل به راست و G0/1 بوده حاشيه تحتاني آن تا INT.OS برابر با 24mm اندازه گيري شد..و ميزان مايع آمنيوتيك نرمال است. و AFI =115mm اندازه گیری شد.( Male ) EFW = 1854g
2 ارديبهشت 1392

امتحان دکترای بابایی

سلام عزيز دلم امروز هفته 27 تموم شد و وارد هفته 28 شدي اين روزا تكونات زياد شده همش ميخواي بيرون بياي. بابايي ديروز امتحان دكترا داد خودش كه ميگه با اينكه سخت بوده اما خوب داده منم براش خيلي دعا كردم انشاا.. تا تو بدنيا بياي بابايي دانشجوي دكترا ميشه من به همچين بابايي افتخار ميكنم ميخوام تو هم مثل بابايي زرنگ و باهوش باشي راستي ديروز به يه سيسموني سر زديم تخت و كمد هاي جالب بود اما نميدونم بابايي ميخره يا نه .  ماماني فدات شه به تغذيه ام خوب ميرسم تا تو بزرك و قوي بشي هر لحظه به يادتم و باهات حرف ميزنم واي الانم داري تكون ميخوري اي وروجك ماماني
8 اسفند 1391

هفته 24 بارداری

امروز با زن دايي رفته بودم برا خودم مانتو بارداري بخرم از قبل هم وقت دكتر هم داشتم ساعت 12 رفتيم مطب،دكتر معاينه ام كرد  واي فداي قلب نازت بشم صداشو شنيدم دلم ميخواست تو بغلم باشي ، بعد برام سونو نوشت تو سونو هم همه جيز نرمال بود ،يكي از دستات زير سرت بود دست ديكه اتو هم باز و بسته ميكردي اما صورتتو واضح نديدم الهي كه ماماني فدات بشه،وزنتو هم برسيدم 700 گرم بودي . راستي امروز دكتر با قاطعيت كفت بسره يه بسر ناز و تپل . بايد با بابايي يه اسم خوب برات بيدا كنيم.ماماني خيلي دلش ميخواد باهات حرف بزنه و تو وبلاگت بنوسم اما از بدشانسي كامبپیوتر مون خراب شده. از ته دل ميبوسمت
3 اسفند 1391

اضافه وزن

سلام عزيز دل ماماني از بدشانسي كامپیوتر خراب شده و برا همين نميتونم به وبلاگت سر بزنم و همه جي رو تعريف كنم. امروز با بابايي رفته بوديم بهداشت .خانم بهداشته فشارو وزنمو گرفت،من كه فكر نميكردم انقدر چاق بشم اما وزنم 62 بود يعني 4 كيلو اضافه شدم .برام آزمايش تيروييد و ادرار نوشت كه هفته بعد بايد برم.اين روز ا وقتي دراز ميكشم تكوناتو خيلي راحت احساس ميكنم . ماماني فدات شه همين كه با تكونات وجودتو بهم ثابت ميكني يه دنيا خوشحالم ميكني.پس به خاطر تو به تغذيه ام خوب ميرسم تا بزرگ و قوي بشي .الانم با گوشیم مینویسم سر فرصت همین که کامپیوتر درست شد تو وبلاگم اضافه میکنم ماماني و بابايي خيلي دوستت دارن ميبوسمت جان دلم ...
25 بهمن 1391